گفتگو بادکتر عباس میلانی قسمت دوم   2009-07-07 13:24:26

در ایران پویایی‏ وجود دارد و وجود داشته و به خاطر همین هم هست که برای شهروندان آمریکایی که کمک می‏کنند، قابل تحسین است که چنین حرکتی در مملکتی صورت بگیرد که سی سال است بسیاری از مطبوعات آمریکا، به خصوص مطبوعات محافظه‏‏کاران سعی کرده‏اند مردم ایران را به یک چوب با رژیم برانند. مردم ایران را به عنوان عوامل سیاه و عوامل ترور بشناسند. مردم ایران، یک‏شبه، این تصور را زیر و رو کردند.
پنج شش ماه پیش مقاله‏ای در «بوستن ریویو» نوشتم و در آن توضیح دادم که جنبش دمکراتیک ایران، پیش از آن‌که احتیاج به کمک دولت آمریکا داشته باشد، به کمک شهروندان آمریکایی احتیاج دارد. کمک فنی، کمک معرفتی، ترجمه‏ی آثارشان، روز را سیاه کردن بر آقای احم= دی‏نژاد وقتی که به نیویورک می‏آید.
آقای احمدی‏نژاد، کسی که در هولوکاست تشکیک کرده، کسی که خواستار نابودی اسراییل شده است، کسی که معتقد است در ایران هم‏جنس‏گرا نیست، کسی که تجسم استبداد و خرافه است، به راحتی بتواند به نیویورک سفر کند. این از بی‏همتی همین خواهران و برداران ایرانی ما و آمریکایی‏ها است.
کارهایی که شاه کرد با کارهایی که احمدی‏نژاد کرده، قابل قیاس نیست، تعداد کسانی که این‏ها در یک روز کشته‏اند، برابر با تمام سی و هفت سال شاه است. اما شاه در ده سال آخر سلطنتش نمی‏توانست به بسیاری از ممالک اروپا سفر کند. سفر آخر او به آمریکا را به یاد بیاورید که مردم چکار کردند. الان ده برابر آن موقع، این‏جا ایرانی هست. هم مرفه‏تر و هم متحدترهستند. گردانندگان و عمال این رژیم می‏آیند، می‏چرخند، سرمایه‏‏گذاری می‏کنند، برمی‏گردند، کک‏شان هم نمی‏گزد.
شهروندان آمریکایی از حرکت دمکراتیک ایران حمایت می‏کنند. باید این حمایت‏ها بیشتر هم بشود. اما، آیا دولت آمریکا نباید رسماً، خیلی از این جنبش حمایت کند؟
فکر می‏کنم، حتماً همین‏طور است. آمریکا باید حتی‏الامکان از دخالت در امور داخلی ایران خودداری کند. هم‏دردی با ملت ایران، تا آن حدی هم که ممکن است، به نظر من، آقای اوباما این کار را کرده است. ولی در شرایط فعلی، از این بیشتر، اوباما چکار می‏تواند بکند؟
خیلی از کسانی که الان به اوباما ایراد می‏گیرند، اتفاقاً، کسانی هستند که به‏خاطر ندانم‏کاری‏های آن‏ها، به خاطر کج‏اندیشی‏هایشان، به خاطر حرف‏های بی‏رویه‏ای که دو سال پیش زدند، اوباما باید دو برابر محتاط باشد.
وقتی آقای مک‏کین گفت: «بم، بم، بمب»، آواز خواند و بمباران کردن ایران را مسخره کرد، فضایی بر ضد آمریکا ایجاد کرد که الان اوباما برای رفع آن فضا، برای جبران آن مافات، باید احتیاط بیشتری بکند. همین‏ها که آن بلاها را بر سر ایران آوردند، آن زمان، اعلام کردند که پنج میلیون دلار داریم و فقط کسانی که بویی از دمکراسی نبرده بودند و فقط بوی دلار را شنیده بودند، دنبال پول آمدند.
کدام دمکرات ایرانی دنبال این پول‏ها می‏آمد؟ با همان پنج میلیون دلار، تمام دمکرات‏های ایران را بدنام کردند. همان‏ها که این کار را کردند، حالا به اوباما ایراد می‏گیرند که چرا فعالانه‏تر شرکت نمی‏کند، چرا صریح‏تر صحبت نمی‏کند.
نکته‏ی بسیار جالبی است. می‏دانیم که نتایج «مثلث شیطانی» و «بم بم بمب» چی بود و چقدر به مسیر دمکراسی در ایران ضربه زد. قدر مسلم اگر مردم به این وسعت در انتخابات شرکت نمی‏کردند، هرگز شاهد چنین جنبشی نبودیم. هرچند کسی باور نمی‏کرد که چنین حرکتی به این وسعت شکل بگیرد. اما همین رأی دادن، به مردم این اجازه را داد که به دنبال رأی‏شان بروند که الان از آن هم فراتر رفته است و به دنبال مطالبات دیگری هستند.
سوالم این است که فضای قبل از انتخابات و فضایی که بعد از انتخابات و امروز شاهد آن هستیم را چگونه می‏بینید؟
اولاً، با این نظر شما موافق نیستم که هیچ کسی پیش‏بینی نمی‏کرد. بعضی‏ها بودند، من هم یکی از آن‏ها بودم. الان چهار سال است که در تمام مطالب منتشر شده به زبان انگلیسی، نوشته‏ام: آن‏هایی که می‏گویند جنبش دمکراتیک در ایران مرده است، دروغ می‏گویند.
این‏ها یا مداحان این رژیم‏اند یا کسانی هستند که منافع شخصی خودشان را دنبال می‏کنند. یک جنبش دمکراتیک جدی در ایران وجود دارد. آمریکا هم اگر می‏خواهد به این جنبش کمک کند، بهترین کار این است که بگذارد جنبش کار خود را بکند. فضای جنگ ایجاد نکند.
برای این‌که فضای جنگ، آن‏هم جنگی که معلوم است نمی‏تواند انجام بگیرد، تهدید نظامی‏ای که خالی است، در فضایی که خامنه‏ای می‏دانست آمریکا که در دو جبهه دارد می‏جنگد، توان این‌که جبهه‏ی تازه‏ای را در ایران باز کند ندارد، توپ خالی زدن، فقط به خامنه‏ای‏ها کمک می‏کرد و دمکرات‏های ایران را تضعیف می‏کرد. دمکرات‏های ایران هم دائم این را می‏گفتند. ولی نه این تلویزیون‏های لوس‏آنجلس گوششان به‏کار بود، نه آقای بوش.
خوشبختانه کسی به حرف این‏هایی هم که گفتند، تحریم کنیم، گوش نمی‏کند، ولی فرض کنید گوش می‏کردند، فرض کنید پنجاه درصد مردمی که رأی دادند، رأی نمی‏دادند. چه اتفاقی می‏افتاد؟ آقای احمدی‏نژد و آقای خامنه‏ای، به جای این‌که مجبور شوند به این شکل واضح و مفتضح انتخابات را بدزدند، مثل چهار سال پیش می‏دزدیدند. آب هم از آب تکان نمی‏خورد. به هم تبریک می‏گفتند، مردم هم که رأی نداده بودند، در خانه می‏ماندند.
یک نفر از این تحریمی‏ها، هنوز نیامده توضیح بدهد که اشتباه کرده است یا این‌که اگر فکر می‏کند، نظرش درست بوده و هست، توضیح بدهد و تحلیل کند که چرا فکرش درست است. همه اشتباه می‏کنند. من در همان مقاله، گفتم که چهار سال پیش ما گفتیم، تحریم می‏کنیم، آن وقت هم اشتباه بود. اگر آن وقت ملت به میدان آمده بودند و جدی گرفته بودند، شاید آن‏ موقع، رفسنجانی جرأت می‏کرد، جلوی این‏ها بایستد…
شاید الان این مسایل را نداشتیم…
چهار سال احمدی‏نژاد را نداشتیم. اگر رفسنجانی فکر می‏کرد، حرکتی پشتش هست، شاید می‏ایستاد. چرا آقای موسوی این‏قدر قاطع ایستاده است؟ مقداری ناشی از شخصیت متین خود او است، مقداری هم خود او در بیانیه‏ی پنجمش می‏گوید: «من را شما من کردید.» راست می‏گوید.
میلان کوندرا در «سبکی تحمل‏ناپذیر زندگی» نکته‏ی جالبی را در مورد کمونیست‏های چکسلواکی می‏گوید: «اُدیب وقتی فهمید اشتباه کرده، چشم‏های خود را درآورد و باقی عمرش را در بیابان‏ها به سرگردانی گشت. برای این که خود را مجازات کند.»
این‏ها وقتی این همه اشتباه می‏کنند، ما نمی‏گوییم چشم‏شان را دربیاورند، بلکه بیایند بگویند: این سیاست غلط بود. ما از مردم یاد گرفتیم. در این شرایط که باید حداکثر نیروها را برای حمایت از مردم ایران جمع کنیم، هنوز ع


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات